English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7385 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
liability to disease U بدهی
indebtedness U بدهی
liabilities U بدهی
liability U بدهی
due U بدهی
debiting U بدهی
debits U بدهی
debited U بدهی
debts U بدهی
debt U بدهی
debit U بدهی
floating debt U بدهی متغیر
debts U بدهی داشتن
debit card U کارت بدهی
debited U ستون بدهی
collective liability U بدهی جمعی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
national debt U بدهی ملی
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
debiting U حساب بدهی
book debts U بدهی دفتری
capital liability U بدهی سرمایه
contingent liability U بدهی احتمالی
liquidation U پرداخت بدهی
an active debt U بدهی با ربح
admission of liability U قبول بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
debt U بدهی داشتن
contingent liability U بدهی اتفاقی
due bill U سند بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
capital liability U بدهی درازمدت
debit U ستون بدهی
debt burden U بار بدهی
debited U حساب بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
net debt U بدهی خالص
debiting U ستون بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debits U ستون بدهی
public debt U بدهی دولت
legal liability U بدهی قانونی
promissory note U برگه بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
current liability U بدهی جاری
private debt U بدهی خصوصی
promissory note U سند بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
promissory notes U برگه بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debits U حساب بدهی
debit U حساب بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
liabilities and assets U بدهی و دارایی
promissory notes U سند بدهی
bank overdraft U بدهی به بانک
credit notes U سند بدهی
credit note U سند بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
defaults U عدم پرداخت بدهی
debited U در ستون بدهی گذاشتن
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
default U عدم پرداخت بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
solvency U توانایی پرداخت بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
charge account U حساب بدهی مشتری
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
cut back <idiom> U استفاده کمتر
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
overwatch U مراقبت کردن پوشاندن حرکت یکانهای دیگربا اتش
complements U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complemented U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complement U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
scans U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scan U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
misappropriated U اختلاس کردن
misappropriate U اختلاس کردن
misappropriating U اختلاس کردن
misappropriates U اختلاس کردن
embazzle U اختلاس کردن
peculate U اختلاس کردن
embezzle U اختلاس کردن
embezzles U اختلاس کردن
embezzling U اختلاس کردن
defalcate U اختلاس کردن
embezzled U اختلاس کردن
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
I have stopped dealing with him . U دیگربا اومعامله نمی کنم
sounded U تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
soundest U تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
levels U استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
level U استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
leveled U استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
sounds U تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
levelled U استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
sound U تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
encrypt U تبدیل متن به حالت امن با استفاده از سیستم رمز گذار
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
waveform U تبدیل وذخیره سازی یک حالت موج به صورت عددی با استفاده از مبدل آنالوگ / دیجیتال
languages U زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language U زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
mouse U برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد
mouses U برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد
single transposition U نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
hand-held U وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
semicompiled U برنامه تبدیل شده از برنامه کد اصلی که حاوی توابع کتابخانهای و... نیست که در کد مبدا استفاده می شوند
lessening U کمتر کردن تقلیل دادن
lessens U کمتر کردن تقلیل دادن
lessened U کمتر کردن تقلیل دادن
lessen U کمتر کردن تقلیل دادن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
import U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
refan U جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
misappropriation U اختلاس
embazzlement U اختلاس
defalcation U اختلاس
embezzlement U اختلاس
peculate U اختلاس
peculation U اختلاس
malversation U اختلاس خلاف
grafts U اختلاس خندق
graft U اختلاس خندق
grafted U اختلاس خندق
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
abstraction U پریشان حواسی اختلاس
abstractions U پریشان حواسی اختلاس
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com